آبی دل

خنده را معنای سر مستی مدان،آنکه میخندد غمش بی انتهاست


خاطره از خودم

سلام به همه دوستای عزیزم

چطورین؟؟؟

امروزم از خودم براتون نوشتم دوباره

امیدوارم که قشنگ نوشته باشم.

برای این که ببینین چی نوشتم برید به ادامه مطلب

ضمنا نظر یادتون نره

ممنون


ادامه مطلب

پنج شنبه 28 / 7 / 1390برچسب:,

  توسط مهران  |
 

دختر فدا کار

همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به
دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟

روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.

تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود.

ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.

آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.

گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟

فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:

باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید…. آوا مکث کرد.

بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟

 

برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید

 



ادامه مطلب

چهار شنبه 11 / 7 / 1390برچسب:,

  توسط مهران  |
 

بیان عشق

 

 
سلام
به همه پیشنهاد میکنم این داستان رو تا آخر بخونن
قول میدم بهتون که پشیمون نمیشید
 

 

 

 

یك روز آموزگار از دانش آموزانی كه در كلاس بودند پرسید:آیا می توانید راهی غیر تكراری برای بیان عشق،بیان كنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با "بخشیدن "عشقشان را معنا می كنند.برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین"را راه بیان عشق عنوان كردند.شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی "را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین پسری برخاست و پیش از اینكه شیوه ی دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان كند،داستان كوتاهی تعریف كرد:یك روز زن و شوهر جوانی كه هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپه رسیدند در جا میخكوب شدند.
یك قلاده ببر بزرگ،جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر ،تفنگ شكاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.

برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید

 

 


ادامه مطلب

پنج شنبه 7 / 7 / 1390برچسب:,

  توسط مهران  |
 

 



زندگی... زندگی چون قفسی است قفسی تنگ پر از تنهایی و چه خوب است لحظه ی غفلت آن زندان بان و بعد از آن هم پرواز..... از این که این وبلاگ رو برای بازدید انتخاب کردین ممنون من مهران هستم. 18 ساله از اصفهان. ‏اميدوارم از مطالب ارائه شده خوشتون بياد. نظر یادتون نره راستی اگه با هام حرف خصوصی دارین برام ایمیل کنید حرفاتونو اینم ایمیلم: mehranzamanepoor@yahoo.com


 

داستان های زیبا
دانستنیها
شعر و متن عاشقانه
دانلود آهنگ

 

 kujaltbtj
 شرمنده......................
 داستان های کوتاه...
 تبریک و چندتا عیدی توپ...
 یه جنایت ..............................................
 عشق و ....
 حال گرفتنم بدهاااااااااااااااااااااااااااااااا
 سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
 ای خدا...
 خاطره از خودم
 دختر فدا کار
 بیان عشق
 داستان...

 

بهمن 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390

 

مهران

 






کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

پرو فایل خودم(در مورد خودم)
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 28
بازدید هفته : 32
بازدید ماه : 199
بازدید کل : 16948
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 405
تعداد آنلاین : 1



Alternative content